جدول جو
جدول جو

معنی به شدن - جستجوی لغت در جدول جو

به شدن
خوب شدن، از بیماری برخاستن
تصویری از به شدن
تصویر به شدن
فرهنگ فارسی عمید
به شدن
(نُحْ حَ)
به گشتن. شفا یافتن. ابتلال. استبلال تبلل. بلول. ابلال. نیکو شدن. ملتئم گشتن. خوب شدن: باد بر سر حارث دمید و آن جراحت وزخم هم در وقت به شد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
اگر به شوم گر نهم سر بمرگ
که مرگ اندر آید بپولادترگ.
فردوسی.
دردیست آرزو که به پرهیز به شود
پرهیز خلق را سوی دانا بهین دواست.
ناصرخسرو.
مرا به شد آن زخم و برجانت بیم
ترا به نخواهد شد الا بسیم.
سعدی.
رنجور عشق به نشود جز ببوی یار
ور رفتنیست جان ندهد جز بنام دوست.
سعدی.
فکر بهبود خود ایدل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به ز مداوای حکیم.
حافظ.
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید بسامان غم مخور.
حافظ
لغت نامه دهخدا
به شدن
شفا یافتن، نیکو شدن
تصویری از به شدن
تصویر به شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ زَ رَ)
بس و کافی شدن، اعتداد. (منتهی الارب). اکتفاء
لغت نامه دهخدا
(بَ کَدَ)
خفه شدن. انخناق. اختناق. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ وَ)
تباه شدن. هلاک شدن. تلف شدن. کشته شدن:
نگه کن که ایران و توران سوار
چه مایه تبه شد در این کارزار.
فردوسی.
بسی نامداران که بر دست من
تبه شد بجنگ اندر آن انجمن.
فردوسی.
تبه شد بسی دیو بر دست من
ندیدم بدانسو که بودم شکن.
فردوسی.
گر در سموم بادیۀ لا، تبه شوی
آرد نسیم کعبه الااللهت شفا.
خاقانی.
بپژمرد لاله بیفتاد سرو
بچنگال شاهین تبه شد تذرو.
نظامی.
، ضایع. فاسد. خراب:
چون نمک خود تبه شود چه علاج
چاره چه غرقه را ز رود برک.
خسروی.
ز خون سیاوش شب و روز خواب
تبه گشت بر جان افراسیاب.
فردوسی.
گر ایدونکه بخشایش کردگار
نباشد تبه شد بما روزگار.
فردوسی.
حسد برد بدگوی در کار من
تبه شد بر شاه بازار من.
فردوسی.
چو شد معلوم کز حکم الهی
به هرمز بر تبه شد پادشاهی.
نظامی.
چون خدو انداختی بر روی من
نفس جنبیدو تبه شد خوی من.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بر شدن
تصویر بر شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از له شدن
تصویر له شدن
مضمحل گشتن، کوفته شدن خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
بنهایت وزیاده از حد به سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبه شدن
تصویر تبه شدن
کشته شدن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس شدن
تصویر بس شدن
کافی شدن، اکتفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه شدن
تصویر سه شدن
بد شدن، خراب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از له شدن
تصویر له شدن
((لِ شُ دَ))
مضمحل گشتن، حسرت خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
بقوّةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
Acutely, Deeply, Direly, Harshly, Sorely, Strongly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
de façon aiguë, profondément, gravement, sévèrement, cruellement, fortement, hautement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
ostro, głęboko, skrajnie, surowo, boleśnie, mocno, wysoko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
באופן חמור , באופן עמוק , בחומרה , בצורה קשה , בצורה חזקה , בצורה רבה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
остро , глубоко , крайне , строго , сильно , высоко
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
شدت سے , گہرائی سے , شدید طور پر , سختی سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
তীব্রভাবে , গভীরভাবে , চরমভাবে , কঠোরভাবে , শক্তভাবে , অত্যন্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
kwa makali, kwa undani, kwa uzito, kwa ukali, kwa uchungu, kwa nguvu, sana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
şiddetle, derinlemesine, son derece, sert bir şekilde, güçlü bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
예리하게 , 깊게 , 심하게 , 엄격하게 , 강하게 , 매우
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
鋭く , 深く , ひどく , 厳しく , 激しく , 強く , 非常に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
तीव्र रूप से , गहरे रूप से , अत्यधिक , कड़ा तरीके से , बुरी तरह , जोरदार तरीके से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
гостро , глибоко , вкрай , суворо , сильно , високо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
secara tajam, dengan dalam, sangat parah, dengan keras, dengan sangat, dengan kuat, sangat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
อย่างคม , อย่างลึกซึ้ง , อย่างรุนแรง , อย่างเข้มงวด , อย่างแรง , อย่างมาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
acuut, diep, ernstig, streng, hevig, sterk, hoog
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
akut, tief, ernsthaft, scharf, schmerzlich, stark, hoch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
agudamente, profundamente, gravemente, de manera severa, enormemente, fuertemente, altamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
acutamente, profondamente, gravemente, severamente, aspramente, fortemente, altamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
agudamente, profundamente, gravemente, severamente, fortemente, altamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به شدت
تصویر به شدت
尖锐地 , 深深地 , 严重地 , 严厉地 , 极其 , 强烈地 , 非常
دیکشنری فارسی به چینی